رفتارهای ضدبشری در اغلب جوامع و در اغلب زمانها وجود داشته است، اما اینکه چرا میباید در قبال هخامنشیان و ساسانیان زرتشتی بیشتر روشنگری کرد، به این دلیل واضح است که در ایران امروز کسی از اعمال چنگیزخان و تیمور لنگ و محمود غزنوی و آغامحمدخان و خیلیهای دیگر که قابل شمارش نیستند، دفاع نمیکند و دستهای آنان را سفید و منزه نمیسازد. اما اعمال هخامنشیان و ساسانیان زرتشتی را عامداً و با ادعاهای زیبا و عوامپسند و به منظور بسط یک نظام سلطهگری جدید و مبتنی بر ناسیونالیسم کورشپرست نادیده میگیرند و با تحریف و تقلب در منابع، چهرهای جذاب و آرمانی از آنان ارائه میدهند.
به این منظور که بتوانند تودهها را به تلهها و تورهای خود جذب کنند و آنان را قربانی قدرتطلبی خود نمایند. این عده حتی زبان فارسی و شاهنامه فردوسی را نیز دستاویز مقاصد خود قرار میدهند. امروزه گستره اینگونه پروپاگانداها حتی به کتابهای درسی مدارس و اطفال بیپناه نیز رسیده است تا مغزشویی و کنترل افکار آنان و جذب نیروی «جاننثار» از همان بدو کودکی انجام پذیرد(+).کتاب «نسلکشیهای هخامنشی و ساسانی: نابودی اقوام و ادیان و مردمان ایرانی» شامل گفتارهایی پیرامون برانداختن اقوام عصر باستان، نابودی هویتهای انسانی و مظاهر تمدنها و فرهنگها، نسلکشی سیستماتیک انسانها و پیروان ادیان غیرحکومتی و نیز سرکوب خونین و سراسری جنبشهای استقلالخواهانه و اصلاحطلبانه، با استناد به منابع دست اول ایرانی آماده چاپ و انتشار است. این کتاب ممکن است بطور مستقل منتشر شود و یا در صورت رفع موانع، در کتاب ممنوعالانتشار «باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری» ادغام شود.
* * *
پرده اول: در دوران ماقبل هخامنشیان، اقوام گوناگونی در فلات ایران زندگی میکردند. آثار و بقایای فرهنگی این اقوام که نشان از تمدنی قابل توجه دارد، به فراوانی در موزههای ایران و جهان دیده میشوند. اقوام و مردمانی همچون: مادها، عیلامیان (خوزیان)، کاسیان، کاسپیان، کادوسیان، ساگارتیان، لولوبیان، الیماییان، گوتیان، هوریان، ماناییها، آماردها، و بسیاری دیگر. اما از دوره هخامنشیان و گاه ساسانیان به بعد، نام این اقوام و مردمان با تمامی آثار و آیینها و مشخصههای فرهنگی آنان برای همیشه از تاریخ محو میشود.
پرسش اینجاست که چرا چنین شد و چه کس چنین کرد؟ این پرسشی است که در این کتاب بدان پاسخ داده میشود و پاسخ آن به روشنی در کتیبههای هخامنشی و متون پهلوی زرتشتی آمده است که چگونه آن پادشاهان و روحانیان شخصاً مسئولیت این انهدام و انهزام و نسلکشیهای عظیم بشری و کشتارهای دستهجمعی را به عهده گرفته و با افتخار بدان اعتراف کردهاند. چنانکه داریوش در بند هجدهم و نوزدهم از تحریر بابلی کتیبه خود در بیستون میگوید «ما همه آنان را کشتیم و هیچکس را زنده نگذاشتیم».
پرده دوم: در دوران ماقبل هخامنشیان و ساسانیان، ادیان و آیینها و باورداشتهای گوناگونی در فلات ایران رایج بود. آیین کهن زروان یکی از مهمترین آنها است که کیوان یا زمان یا کرونوس یونانی و ساتورن رومی که در سیاره زحل جلوهگر میشد، خدای بزرگ آن بود. برخلاف اهورامزدا که در سیاره مشتری یا اورمزد متجلی میشد. نفرتی که ساسانیان زرتشتی از زروانیان و پیروان اصالت زمان داشتند، موجب شد تا مردمان پیرو آنرا به همراه تمامی متعلقات آن اعم از زبان و گاهشماری و مکتوبات و سنگنوشتهها و نگارکندها، چنان از میان ببرند که جز روزنهای کوچک که شاهنامه باشد، هیچگونه اثری از آثار آنان بر روی زمین برجای نماند. گویی که هیچگاه وجود نداشتهاند. چنانکه حتی نام اوستایی کیوان و یشتها و ستایشهای متعلق به آن از میان رفته است.
پرسش اینجاست که چه کسی چنین کرد؟ پاسخ این پرسش را شاپور یکم ساسانی و موبد کرتیر- رهبر بزرگ زرتشتیان عصر ساسانی- در کتیبههای خود بر دیواره کعبه زرتشت در نقشرستم به صراحت و روشنی دادهاند و مسئولیت آنرا با افتخار پذیرفتهاند: «ما شهرهای سوریه و کیلیکیه و کاپادوکیه را در آتش سوزاندیم و ویران نمودیم و غارت کردیم. ایزدان این سرزمینها را به فتوحات ما افزودند و ما در آن شهرها آتشکدهها برپای کردیم و موبدان را مورد لطف خویش قرار دادیم» (از کتیبه شاپور یکم). «یهودیان و بوداییان و برهمنان و نزاریان و مسیحیان و غسالیان و مانویان اندر شهر کشته شدند و دیوخانههایشان (منظور نیایشگاههایشان) ویران گردید. شهر به شهر و جای به جای. من کافرانی را که به انجام فرائض دینی نپرداختند، کیفر دادم» (از کتیبه موبد کرتیر).
امروزه برای پژوهشگری که بخواهد در باره زروانیان و آیین و آداب آنان چیزی بداند، هیچگونه منبع مهم و دست اولی وجود ندارد و این کمبود موجب شده تا به گفته اسکار وایت موسکارلا(+)، عدهای از دلالان عتیقه و اشیای تقبلی شبهباستانی (همچون رومن گیرشمن و آرتور اپهام پوپ)، نام زروان را بر یکسری مجسمهها و پلاکهای تقلبی دلالت دهند و بفروشند. چنانکه آثار تقلبی فراوانی را نیز با عناوین «گنجینه زیویه»، «گنجینه مارلیک»، «گنجینه املش» و «گنجینه غار کلماکره» به ماناها و کاسیان و کاسیتها و دیگران منسوب کردند.
تنها روزنه کوچک در باره زروانیان، همانا شاهنامه فردوسی است. در این کتاب، یادکرد مبهم و منفصل اما مفصلی از آیین زروان و کیوان و زمان و پیروان آنان به شکلی نیمه داستانی در سرگذشت خاندان زال و بسیاری از بیتهای دیگر شاهنامه آمده است. در شاهنامه فردوسی همچنین گفته شده که اسفندیار برای فتوحات زرتشتی و نابودی آیین کهن، به رستم و خاندان زال و دیگر سیستانیان حمله میبرد. باید توجه داشت که مآخذ شاهنامه فردوسی (به عنوان منبعی روشنگر علیه ساسانیان)، دور از دستگاه سیاسی-مذهبی زرتشتی ساسانی حفظ شده و به نسلهای بعدی رسیده است.
آیینهای ستایش خورشید و میترا و مهر نیز نمونه دیگری از مردمان و ادیان نابود شده هستند. نابودیای که همراه با مصادره اموال مادی و داراییهای فرهنگی آنان (و از جمله مهریشت اوستا) بوده است. منابع در این زمینهها به اندازهای ناچیز است که حتی نمیتوان مرز تفاوتها و شباهتهای این آیینها را به درستی درک کرد و پی به نحوه تلفیق یا افتراق آنها برد. پژوهشگر امروزی در زمینه مهرشناسی نمیتواند مرزهای صحیح این آیینهای سهگانه و سیر تطور احتمالی آنها را تشخیص دهد و معمولاً مشخصههای میترائیسم رومی (مثل مراحل هفتگانه سرباز و کلاغ و غیره) را به مشابه ایرانی آن تعمیم میدهد و آنها را با یکدیگر به اشتباه میگیرد.
مزدک و مزدکیان و جنبش اصلاحطلبانه و معترضانه آنان، به همراه مانی و مانویان که اشخاصی بیآزار بودند، دو گروه دیگر از قربانیان هولوکاست زرتشتی ساسانی هستند. آنان نیز چنان به نسلکشی هولناک و نابودی جان و مصادره مال و تخریب آثار فرهنگی به دست انوشیروان عادل و بهرامشاه و روحانیان زرتشتی همزمان آنان دچار آمدند که حتی خاطرهای از آنان برجای نماند. هر چند که گروه کوچکی از مانویان شرقی توانستند با فرار از ایران و مهاجرت به نواحی دیگر و از جمله در ترکستان و غرب مغولستان و نواحی شمال غربی چین تا مدتی به حیات خود ادامه دهند و مجموعه درخشانی از متون و آثار فرهنگی و هنری را پدید آورند.
پرده سوم: علاوه بر اینها، جنبشهای اجتماعی استقلالطلبانهای نیز که برای رهایی از سلطه امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی و با مشارکت جمعیت عظیمی از مردم شکل گرفته بود، به خشونتبارترین و بیرحمانهترین شکل ممکن سرکوب شدند. فقط داریوش به تنهایی و آنهم فقط برای سال اول پادشاهی خود، از شکنجه و کشتار ۱۲۰.۰۰۰ نفر یاد کرده است. او در ادامه گفته است که مبادا سخنان مرا که با «راستی» بیان شده، دروغ بپنداری!
مجموع اقوام و مردمانی که در عصر حکومتهای هخامنشی و ساسانی به جوخههای نسلکشی و قتلعام سراسری و سیستماتیک سپرده شدند و هویت آنان برای همیشه از میان رفت، غیرقابل اندازهگیری و شمارش است. آنچه در این کتاب آمده، تنها مشتی از خروار و منحصر به آن میزانی است که متون رسمی هخامنشی و ساسانی به صراحت بدان اعتراف کردهاند.
عدهای هستند که میگویند دوران باستان را نباید با معیارهای امروزی مورد تحقیق و قضاوت قرار دارد. اما پرسش اینجاست که مگر آدمکشی و برانداختن تمدنها و سوزاندن شهرها، ممکن است برای مردم و جوامع عصر باستان معیارهای متفاوتی داشته باشند و امری دوستداشتنی و مفرح ذات بوده باشند؟
پروپاگاندا و تبلیغات سلطهگرانه میبایست تا کجا ریشه دوانده و اوج گرفته باشد، و قوه فهم مخاطب میبایست تا کجا افول کرده باشد تا بتوان حکومتهای هخامنشی و ساسانی را حکومتهایی آرمانی و الگوی جهانداری و کشورداری معرفی کرد.
سکوت و توجیه و بیاعتنایی در قبال رنجهای بشری فقط از دو گروه اشخاص بر میآید: جنایتکاران و سادهلوحان. جنایتکارانی که فجایع را تکرار میکنند و سادهلوحانی که از آنان حمایت میکنند و در نهایت قربانی همانها میشوند.
همچنین بنگرید به:
نسلکشیهای هخامنشی و ساسانی: نابودی اقوام و ادیان و مردمان ایرانی
نسلکشیهای ایرانی در عصر اسلامی
یازدهم سپتامبر و قتلعام مردم تفلیس
جنبش جهانی ضد نژادپرستی و جهانگشایی، مرحلهای نوین در تاریخ بشری
دو نسلکشی مستند به منابع دست اول در تاریخ ایران
داریوش و نسلکشی ۱۲۰.۰۰۰ نفر در یکسال
تحریر بابلی کتیبه داریوش در بیستون
گزارشی از نسلکشی مردم ایران و خاورمیانه به فرمان موبد کرتیر و به قلم خودش!